فهرست الفبایی




فهرست کلمات معنی کلمات
1.«حروف مقطعه» ق‌ [1] _
2.«فعل» قِ [5] ← وقی حفظ کن
3.«اسم» قَائِلُ [1] ← قول گوینده
4.«اسم» قَائِل‌ٌ [3] ← قول گوینده
5.«اسم» قَائِلُون‌َ [1] ← قیل استراحت کنندگان در وسط روز
6.«اسم» الْقَائِلِين‌َ [1] ← قول گویندگان
7.«اسم» قَائِمَاً [5] ← قوم برخاسته / ایستاده
8.«اسم» قَائِم‌ٌ [3] ← قوم برخاسته / ایستاده
9.«اسم» قَائِمَة‌ً [3] ← قوم برخاسته / ایستاده
10.«اسم» قَائِمَة‌ٌ [2] ← قوم برخاسته / ایستاده
11.«اسم» قَائِمُون‌َ [1] ← قوم برخاستگان/ ایستادگان
12.«اسم» الْقَائِمِين‌َ [1] ← قوم برخاستگان/ ایستادگان
13.«اسم» قَاب‌َ [1] ← قوب مقدار / اندازه
14.«اسم» قَابِل‌ِ [1] ← قبل قبول کننده / پذیرا
15.«فعل» قَاتَل‌َ [5] ← قتل جنگید
16.«فعل» قَاتِل‌ْ [1] ← قتل بجنگ
17.«فعل» قَاتِلاَ [1] ← قتل بجنگید
18.«فعل» قَاتَلُوا [6] ← قتل جنگیدند
19.«فعل» قَاتِلُوا [12] ← قتل بجنگید
20.«اسم» قَادِرٍ [3] ← قدر قادر / توانا / نیرومند
21.«اسم» الْقَادِرُ [1] ← قدر قادر / توانا / نیرومند
22.«اسم» قَادِرٌ [3] ← قدر قادر / توانا / نیرومند
23.«اسم» قَادِرُون‌َ [4] ← قدر قدرتمندان / توانایان / نیرومندان
24.«اسم» الْقَادِرُون‌َ [1] ← قدر قدرتمندان / توانایان / نیرومندان
25.«اسم» قَادِرِين‌َ [2] ← قدر قدرتمندان / توانایان / نیرومندان
26.«اسم» الْقَارِعَة‌ِ [1] ← قرع کوبنده / یکی از اسامی قیامت
27.«اسم» الْقَارِعَة‌ُ [3] ← قرع کوبنده / یکی از اسامی قیامت
28.«اسم» قَارِعَة‌ٌ [1] ← قرع کوبنده / یکی از اسامی قیامت
29.«اسم» قَارُون‌َ [3] ← قارون قارون، نام مردی ثروتمند و سرکش در زمان حضرت موسی
30.«اسم» قَارُون‌ُ [1] ← قارون قارون، نام مردی ثروتمند و سرکش در زمان حضرت موسی
31.«اسم» الْقَاسِطُون‌َ [2] ← قسط ستمگران / از حق کناره گیری کنندگان
32.«فعل» قَاسَمَ [1] ← قسم قسم خورد
33.«اسم» قَاسِيَة‌ً [1] ← قسو سفت و سخت شده
34.«اسم» الْقَاسِيَة‌ِ [2] ← قسو سفت و سخت شده
35.«اسم» قَاصِدَاً [1] ← قصد نزدیک و بیزحمت
36.«اسم» قَاصِرَات‌ُ [3] ← قصر زنان کوتاه کننده
37.«اسم» قَاصِفَاً [1] ← قصف در هم شکننده
38.«اسم» قَاض‌ٍ [1] ← قضی حکم کننده / پایان دهنده / انجام دهنده
39.«اسم» الْقَاضِيَة‌َ [1] ← قضی حکم کننده / پایان دهنده / انجام دهنده
40.«اسم» قَاطِعَة‌ً [1] ← قطع فیصله دهنده / بُرنده
41.«اسم» قَاعَاً [1] ← قوع- قیع زمین های صاف و تخت
42.«اسم» قَاعِدَاً [1] ← قعد نشسته
43.«اسم» قَاعِدُون‌َ [1] ← قعد نشستگان
44.«اسم» الْقَاعِدُون‌َ [1] ← قعد نشستگان
45.«اسم» الْقَاعِدِين‌َ [4] ← قعد نشستگان
46.«فعل» قَال‌َ [529]← قول گفت
47.«فعل» قَالاَ [3] ← قول گفتند
48.«فعل» قَالَتْ [43] ← قول گفت
49.«فعل» قَالَتَا [2] ← قول گفتند
50.«فعل» قَالُوا [332] ← قول گفتند
51.«اسم» الْقَالِين‌َ [1] ← قلی بشدت دشمنی کنندگان
52.«فعل» قَام‌َ [1] ← قوم برخاست / ایستاد
53.«فعل» قَامُوا [4] ← قوم برخاستند / ایستادند
54.«اسم» قَانِتَاً [1] ← قنت متواضع / پارسا / مطیع
55.«اسم» قَانِت‌ٌ [1] ← قنت متواضع / پارسا / مطیع
56.«اسم» الْقَانِتَات‌ِ [1] ← قنت زنان مطیع شوهر / متواضعان / پارسایان
57.«اسم» قَانِتَات‌ٍ [1] ← قنت زنان مطیع شوهر / متواضعان / پارسایان
58.«اسم» قَانِتَات‌ٌ [1] ← قنت زنان مطیع شوهر / متواضعان / پارسایان
59.«اسم» قَانِتُون‌َ [2] ← قنت متواضعان / پارسایان / اطاعت کنندگان
60.«اسم» قَانِتِين‌َ [1] ← قنت متواضعان / پارسایان / اطاعت کنندگان
61.«اسم» الْقَانِتِين‌َ [3] ← قنت متواضعان / پارسایان / اطاعت کنندگان
62.«اسم» الْقَانِطِين‌َ [1] ← قنط مأیوسان / ناامیدان
63.«اسم» الْقَانِع‌َ [1] ← قنع قانع / فقيرى كه به هر چه به او بدهند قناعت مى‏كند
64.«اسم» الْقَاهِرُ [2] ← قهر مقهور کننده / بلند پایه و شامخ
65.«اسم» قَاهِرُون‌َ [1] ← قهر مقهور کنندگان / بلند پایه گان و شامخان
66.«اسم» قَبَائِل‌َ [1] ← قبل قبیله ها / تیره ها
67.«اسم» قَبْرِ [1] ← قبر بخاک سپردن / گور
68.«اسم» قَبَس‌ٍ [2] ← قبس شعله آتش كه به وسيله نوك چوب يا مانند آن از آتشى ديگر گرفته شود
69.«اسم» قَبْضَاً [1] ← قبض قبض کردن / گرفتن / جمع کردن / از بین بردن
70.«فعل» قَبَضْت‌ُ [1] ← قبض برداشتم/ گرفتم
71.«اسم» قَبْضَة‌ً [1] ← قبض یک مشت
72.«اسم» قَبْضَۀُ [1] ← قبض در قبضه بودن / در تسلط کامل بودن
73.«فعل» قَبَضْنَا [1] ← قبض قبض کردیم / گرفتیم / جمع کردیم / از بین بردیم
74.«اسم» قَبْل‌َ [42] ← قبل قبل / پیش / قبل از این / پیشتر
75.«اسم» قَبْل‌ِ [130] ← قبل قبل / پیش / قبل از این / پیشتر
76.«اسم» قَبْل‌ُ [70] ← قبل قبل / پیش / قبل از این / پیشتر
77.«اسم» قِبَل‌َ [3] ← قبل سمت و سو / نزد / قدرت / طاقت
78.«اسم» قِبَلِ [1] ← قبل سمت و سو / نزد / قدرت / طاقت
79.«اسم» قُبُلاً [2] ← قبل جلو / نزدیک / مقابل
80.«اسم» قُبُل‌ٍ [1] ← قبل جلو / نزدیک / مقابل
81.«اسم» قِبْلَة‌َ [3] ← قبل قبله / جهت / سو /کعبه
82.«اسم» الْقِبْلَة‌َ [1] ← قبل قبله / جهت / سو /کعبه
83.«اسم» قِبْلَة‌ً [2] ← قبل قبله / جهت / سو /کعبه
84.«اسم» قِبْلَۀِ [1] ← قبل قبله / جهت / سو /کعبه
85.«اسم» الْقُبُورِ [4] ← قبر گورها
86.«اسم» الْقُبُورُ [1] ← قبر گورها
87.«اسم» قَبُول‌ٍ [1] ← قبل قبول کردن / پذیرش
88.«اسم» قَبِيلاً [1] ← قبل مقابل / روبه رو / برابر
89.«اسم» قَبِيلُ [1] ← قبل قبیله / دارودسته / بستگان
90.«اسم» قِتَالاً [1] ← قتل جنگیدن / جنگ
91.«اسم» الْقِتَال‌َ [2] ← قتل جنگیدن / جنگ
92.«اسم» الْقِتَال‌ِ [2] ← قتل جنگیدن / جنگ
93.«اسم» قِتَال‌ٍ [2] ← قتل جنگیدن / جنگ
94.«اسم» الْقِتَال‌ُ [5] ← قتل جنگیدن / جنگ
95.«اسم» قِتَال‌ٌ [1] ← قتل جنگیدن / جنگ
96.«اسم» قَتَرٌ [1] ← قتر غبار یا دود سیاه رنگ
97.«اسم» قَتَرَة‌ٌ [1] ← قتر غبار یا دود سیاه رنگ
98.«فعل» قَتَل‌َ [9] ← قتل کُشت
99.«اسم» قَتْل‌َ [4] ← قتل قتل / کُشتن
100.«اسم» قَتْلِ [1] ← قتل قتل / کُشتن
101.«اسم» الْقَتْل‌ِ [4] ← قتل قتل / کُشتن
102.«اسم» الْقَتْل‌ُ [1] ← قتل قتل / کُشتن
103.«فعل» قُتِل‌َ [7] ← قتل کُشته شد
104.«فعل» قَتَلْت‌َ [3] ← قتل کُشتی
105.«فعل» قَتَلْت‌ُ [1] ← قتل کُشتم
106.«فعل» قُتِلَتْ [1] ← قتل کُشته شد
107.«فعل» قَتَلْتُمْ‌ [2] ← قتل کُشتید
108.«فعل» قُتِلْتُمْ [2] ← قتل کُشته شدید
109.«فعل» قَتَلْنَا [1] ← قتل کُشتیم
110.«فعل» قُتِلْنَا [1] ← قتل کُشته شدیم
111.«فعل» قَتَلُوا [3] ← قتل کُشتند
112.«فعل» قُتِلُوا [6] ← قتل کُشته شدند
113.«فعل» قُتِّلُوا [1] ← قتل عده زیادی کُشته شدند
114.«اسم» الْقَتْلَي [1] ← قتل کشته شده ها
115.«اسم» قَتُورَاً [1] ← قتر بشدت امساک کننده در خرج کردن و تنگ نظر
116.«اسم» قِثَّاءِ [1] ← قثا خیار
117.«حرف» قَدْ [406] حتما / بتحقیق / شاید / گاهی / کافی است / چند لحظه پیش / بسیار
118.«فعل» قُدَّ [3] ← قدد از درازا پاره شد
119.«فعل» قَدَّتْ [1] ← قدد از درازا پاره کرد
120.«اسم» قَدْحَاً [1] ← قدح کوبيدن سنگ يا چوب و يا آهن و چخماق به يكديگر براى توليد جرقه‏
121.«اسم» قِدَدَاً [1] ← قدد متفرق و مختلف (جمع)
122.«فعل» قَدَرَ [1] ← قدر سخت گرفت / در تنگنا گذاشت
123.«فعل» قَدَّرَ [8] ← قدر اندازه گیری کرد / ارزیابی و برآورد کرد / مقدر نمود / قدرت و توانایی داد
124.«اسم» قَدَرَاً [1] ← قدر اندازه و مقدار / قدرت و نیرو / طاقت / قضا و قدر الهی
125.«اسم» قَدَرِ [1] ← قدر اندازه و مقدار / قدرت و نیرو / طاقت / قضا و قدر الهی
126.«اسم» قَدَرٍ [7] ← قدر اندازه و مقدار / قدرت و نیرو / طاقت / قضا و قدر الهی
127.«اسم» قَدَرُ [2] ← قدر اندازه و مقدار / قدرت و نیرو / طاقت / قضا و قدر الهی
128.«فعل» قَدِّرْ [1] ← قدر اندازه گیری کن / ارزیابی و برآورد کن
129.«اسم» قَدْرَاً [1] ← قدر اندازه و مقدار / قدرت و نیرو / حرمت و آبرو / ارزش
130.«اسم» قَدْرِ [3] ← قدر اندازه و مقدار / قدرت و نیرو / حرمت و آبرو / ارزش
131.«اسم» الْقَدْرِ [3] ← قدر اندازه و مقدار / قدرت و نیرو / حرمت و آبرو / ارزش
132.«فعل» قُدِرَ [2] ← قدر مقدر شد / سخت شد / تنگ شد
133.«فعل» قَدَرْنَا [1] ← قدر قادر و توانا شدیم / دست یافتیم
134.«فعل» قَدَّرْنَا [5] ← قدر اندازه گیری کردیم / ارزیابی و برآورد کردیم / مقدر نمودیم / قدرت و توانایی دادیم
135.«فعل» قَدَرُوا [3] ← قدر قدر و منزلت دانستند / اندازه گیری کردند / ارزش گذاری کردند
136.«فعل» قَدَّرُوا [1] ← قدر اندازه گیری کردند / ارزیابی و برآورد کردند/ مقدر نمودند/ قدرت و توانایی دادند
137.«اسم» قَدَم‌َ [1] ← قدم سابقه / مقام و منزلت
138.«فعل» قَدَّم‌َ [2] ← قدم پیش فرستاد / جلو انداخت
139.«اسم» قَدَم‌ٌ [1] ← قدم سابقه / مقام و منزلت
140.«فعل» قَدَّمَتْ [14] ← قدم پیش فرستاد / جلو انداخت
141.«فعل» قَدَّمْت‌ُ [2] ← قدم پیش فرستادم / جلو انداختم
142.«فعل» قَدَّمْتُمْ‌ [2] ← قدم پیش فرستادید / جلو انداختید
143.«فعل» قَدِمْنَا [1] ← قدم پیش آمدیم / رو آوردیم / جلو رفتیم
144.«فعل» قَدَّمُوا [1] ← قدم پیش فرستادند / جلو انداختند
145.«فعل» قَدِّمُوا [2] ← قدم پیش فرستید / جلو اندازید
146.«اسم» الْقُدُس‌ِ [4] ← قدس پاک و پاکی / (با ترکیب روح القدس یعنی) حضرت جبرائیل
147.«اسم» قُدُورٍ [1] ← قدر دیگ ها
148.«اسم» الْقُدُّوس‌ِ [1] ← قدس منزه از هر عیب و نقص / از صفات باری تعالی
149.«اسم» الْقُدُّوس‌ُ [1] ← قدس منزه از هر عیب و نقص / از صفات باری تعالی
150.«اسم» قَدِيرَاً [6] ← قدر توانا / نیرومند / از صفات باری تعالی
151.«اسم» الْقَدِيرُ [1] ← قدر توانا / نیرومند / از صفات باری تعالی
152.«اسم» قَدِيرٌ [38] ← قدر توانا / نیرومند / از صفات باری تعالی
153.«اسم» الْقَدِيم‌ِ [2] ← قدم قدیم / ازلی / کهنه / پیشین
‌154.«اسم» قَدِيم‌ٌ [1] ← قدم قدیم / ازلی / کهنه / پیشین
155.«فعل» قَذَف‌َ [2] ← قذف انداخت / پرتاب کرد
156.«فعل» قَذَفْنَا [1] ← قذف انداختیم / پرتاب کردیم
157.«فعل» قَرَأَ [1] ← قرا خواند
158.«فعل» قُرِئَ [2] ← قرا خوانده شد
159.«اسم» قُرْآن‌َ [4] ← قرا قرآن مجید / خواندن
160.«اسم» الْقُرْآن‌َ [23] ← قرا قرآن مجید / خواندن
161.«اسم» قُرْآنَاً [10] ← قرا قرآن مجید / خواندن
162.«اسم» الْقُرْآن‌ِ [19] ← قرا قرآن مجید / خواندن
163.«اسم» قُرْآن‌ٍ [3] ← قرا قرآن مجید / خواندن
164.«اسم» الْقُرْآن‌ُ [8] ← قرا قرآن مجید / خواندن
165.«اسم» قُرْآن‌ٌ [3] ← قرا قرآن مجید / خواندن
166.«فعل» قَرَأْت‌َ [2] ← قرا خواندی
167.«اسم» قَرَارَاً [2] ← قرر آرام / آرامش یافته / قرارگاه
168.«اسم» الْقَرَارِ [1] ← قرر آرام / آرامش یافته / قرارگاه
169.«اسم» قَرَارٍ [4] ← قرر آرام / آرامش یافته / قرارگاه
170.«اسم» الْقَرَارُ [2] ← قرر آرام / آرامش یافته / قرارگاه
171.«اسم» قَرَاطِيس‌َ [1] ← قرطس چيزهايی كه روى آن مى ‏نويسند
172.«فعل» قَرَأْنَا [1] ← قرا خواندیم
173.«فعل» قَرَّبَ [1] ← قرب نزدیک کرد
174.«فعل» قَرَّبَا [1] ← قرب نزدیک کردند
175.«اسم» قُرُبَات‌ٍ [1] ← قرب قربت ها / مایه های تقرب و نزدیکی بخدا
176.«اسم» قُرْبَانَاً [2] ← قرب قربانی / مایه تقرب بخدا
177.«اسم» قُرْبَان‌ٍ [1] ← قرب قربانی / مایه تقرب بخدا
178.«اسم» قُرْبَة‌ٌ [1] ← قرب قربت / مایه تقرب و نزدیکی بخدا
179.«فعل» قَرَّبْنَا [1] ← قرب نزدیک کردیم
180.«اسم» قُرْبَي‌ [4] ← قرب نزدیکی / خویشاوندی
181.«اسم» الْقُرْبَي‌ [12] ← قرب نزدیکی / خویشاوندی
182.«اسم» قُرَّة‌َ [1] ← قرر مایه روشنی / مایه خوشحالی و شادمانی
183.«اسم» قُرَّة‌ِ [1] ← قرر مایه روشنی / مایه خوشحالی و شادمانی
184.«اسم» قُرَّۀ‌ُ [1] ← قرر مایه روشنی / مایه خوشحالی و شادمانی
185.«اسم» الْقَرْح‌ُ [1] ← قرح زخم / اثر اسلحه در بدن
186.«اسم» قَرْح‌ٌ [2] ← قرح زخم / اثر اسلحه در بدن
187.«اسم» الْقِرَدَة‌َ [1] ← قرد میمون ها / بوزینه ها
188.«اسم» قِرَدَة‌ً [2] ← قرد میمون ها / بوزینه ها
189.«اسم» قَرْضَاً [6] ← قرض قرض / وام
190.«اسم» قِرْطَاسٍ [1] ← قرطس چيزی كه روى آن مى‏نويسند
191.«فعل» قَرْن‌َ [1] ← قرر مستقر شوید / بمانید
192.«اسم» قَرْنَاً [2] ← قرن مردمى كه در يك زمان زندگى كنند
193.«اسم» قَرْن‌ٍ [5] ← قرن مردمى كه در يك زمان زندگى كنند
194.«اسم» قُرَنَاءَ [1] ← قرن قرین ها / همنشینان
195.«اسم» الْقَرْنَيْن‌ِ [3] ← قرن دو شاخ / ذوالقرنین، لقب بزرگمردی که در قرآن از او به نیکی و بزرگی یاد شده است
196.«اسم» قُرُوءٍ [1] ← قرا عادات ماهیانه زنان و پاک شدن از آن
197.«اسم» الْقُرُون‌َ [2] ← قرن مردمانی كه در يك زمان زندگى كنند
198.«اسم» قُرُونَاً [3] ← قرن مردمانی كه در يك زمان زندگى كنند
199.«اسم» الْقُرُون‌ِ [7] ← قرن مردمانی كه در يك زمان زندگى كنند
200.«اسم» الْقُرُون‌ُ [1] ← قرن مردمانی كه در يك زمان زندگى كنند
201.«فعل» قَرِّي‌ [1] ← قرر روشن بدار / خوشحال و شادمان باش
202.«اسم» الْقُرَي [17] ← قری آبادی ها / شهرها یا مناطق بزرگ / دهات و روستاها / تجمعات مردم
203.«اسم» قُرَي‌ً [2] ← قری آبادی ها / شهرها یا مناطق بزرگ / دهات و روستاها / تجمعات مردم
204.«اسم» قَرِيبَاً [9] ← قرب نزدیک / خویشاوند
205.«اسم» قَرِيب‌ٍ [7] ← قرب نزدیک / خویشاوند
206.«اسم» قَرِيب‌ٌ [10] ← قرب نزدیک / خویشاوند
207.«اسم» الْقَرْيَة‌َ [3] ← قری آبادی / شهر یا منطقه بزرگ / ده و روستا / تجمع مردم
208.«اسم» قَرْيَة‌ً [3] ← قری آبادی / شهر یا منطقه بزرگ / ده و روستا / تجمع مردم
209.«اسم» قَرْيَۀِ [4] ← قری آبادی / شهر یا منطقه بزرگ / ده و روستا / تجمع مردم
210.«اسم» الْقَرْيَة‌ِ [7] ← قری آبادی / شهر یا منطقه بزرگ / ده و روستا / تجمع مردم
211.«اسم» قَرْيَة‌ٍ [19] ← قری آبادی / شهر یا منطقه بزرگ / ده و روستا / تجمع مردم
212.«اسم» قَرْيَة‌ٌ [1] ← قری آبادی / شهر یا منطقه بزرگ / ده و روستا / تجمع مردم
213.«اسم» الْقَرْيَتَيْن‌ِ [1] ← قری دو قریه / دو آبادی / دو شهر
214.«اسم» قُرَيْش‌ٍ [1] ← قریش قریش، نام قبیله معروف پیامبر اسلام که در مکه مستقر بودند
215.«اسم» قَرِينَاً [2] ← قرن قرین / همنشین
216.«اسم» قَرِينُ [2] ← قرن قرین / همنشین
217.«اسم» الْقَرِين‌ُ [1] ← قرن قرین / همنشین
218.«اسم» قَرِين‌ٌ [2] ← قرن قرین / همنشین
219.«فعل» قَسَتْ [3] ← قسو سفت و سخت شد
220.«اسم» الْقِسْط‌َ [1] ← قسط قسط / عدل / عدالت
221.«اسم» الْقِسْط‌ِ [14] ← قسط قسط / عدل / عدالت
222.«اسم» الْقِسْطَاس‌ِ [2] ← قسطاس ترازو
223.«اسم» قَسَم‌ٌ [2] ← قسم قسم / سوگند
224.«اسم» الْقِسْمَة‌َ [1] ← قسم قسمت کردن
225.«اسم» قِسْمَة‌ٌ [2] ← قسم قسمت کردن
226.«فعل» قَسَمْنَا [1] ← قسم تقسیم کردیم
227.«اسم» قَسْوَة‌ً [1] ← قسو سفت و سخت / سخت شدن
228.«اسم» قَسْوَرَة‌ٍ [1] ← قسر- قسور شیر / شکارچی
229.«اسم» قِسِّيسِين‌َ [1] ← قسس کشیشان
230.«فعل» قَص‌َّ [1] ← قصص نقل کرد / روایت کرد
231.«اسم» الْقِصَاص‌ِ [1] ← قصص قصاص / تلافی
232.«اسم» الْقِصَاص‌ُ [1] ← قصص قصاص / تلافی
233.«اسم» قِصَاص‌ٌ [2] ← قصص قصاص / تلافی
234.«اسم» قَصْدُ [1] ← قصد میانه / مستقیم
235.«اسم» الْقَصْرِ [1] ← قصر قصر / کاخ
236.«اسم» قَصْرٍ [1] ← قصر قصر / کاخ
237.«اسم» قَصَصَاً [1] ← قصص قصه ها / مطالب یا کارهای رخ داده
238.«اسم» الْقَصَص‌َ [2] ← قصص قصه ها / مطالب یا کارهای رخ داده
239.«اسم» قَصَصِ [1] ← قصص قصه ها / مطالب یا کارهای رخ داده
240.«اسم» الْقَصَص‌ِ [1] ← قصص قصه ها / مطالب یا کارهای رخ داده
241.«اسم» الْقَصَص‌ُ [1] ← قصص قصه ها / مطالب یا کارهای رخ داده
242.«فعل» قَصَصْنَا [3] ← قصص نقل کردیم / روایت کردیم
243.«فعل» قَصَمْنَا [1] ← قصم شکستیم / هلاک کردیم
244.«اسم» قُصُورَاً [2] ← قصر قصرها / کاخ ها
245.«اسم» الْقُصْوَي‌ [1] ← قصو- قصی دورتر / بالاتر
246.«اسم» قَصِيَّاً [1] ← قصو- قصی دور
247.«فعل» قُصِّي [1] ← قصص تعقیب کن / پیگیری کن
248.«اسم» قَضْبَاً [1] ← قضب سبزیجات تر و تازه
249.«فعل» قَضَوْا [1] ← قضی حکم کردند / انجام دادند / پایان دادند
250.«فعل» قَضَی [14] ← قضی حکم کرد / انجام داد / پایان داد
251.«فعل» قُضِيَ [19] ← قضی حکم شد / انجام شد / پایان یافت
252.«فعل» قَضَيْت‌َ [1] ← قضی حکم کردی / انجام دادی / پایان دادی
253.«فعل» قَضَيْت‌ُ [1] ← قضی حکم کردم / انجام دادم / پایان دادم
254.«فعل» قُضِيَتْ [1] ← قضی حکم شد / انجام شد / پایان یافت
255.«فعل» قَضَيْتُمْ‌ [2] ← قضی حکم کردید / انجام دادید / پایان دادید
256.«فعل» قَضَيْنَا [4] ← قضی حکم کردیم / انجام دادیم / پایان دادیم
257.«اسم» قِطَّ [1] ← قطط بهره / نصیب
258.«اسم» قِطْرَاً [1] ← قطر مس گداخته
259.«اسم» الْقِطْرِ [1] ← قطر مس گداخته
260.«اسم» قَطِرَان‌ٍ [1] ← قطر مادّه‏ى چسبنده‏ى بدبوى قابل اشتعال همچون قير
261.«فعل» قَطَّع‌َ [1] ← قطع قطعه قطعه کرد
262.«اسم» قِطَعَاً [1] ← قطع قطعه ها
263.«اسم» قِطَع‌ٌ [1] ← قطع قطعه ها
264.«اسم» قِطْع‌ٍ [2] ← قطع مقداری / پاسی
265.«فعل» قُطِع‌َ [1] ← قطع بریده شد
266.«فعل» قُطِّعَتْ [2] ← قطع قطعه قطعه کرده شد
267.«فعل» قَطَعْتُمْ [1] ← قطع بریدید
268.«فعل» قَطَّعْن‌َ [2] ← قطع قطعه قطعه کردند
269.«فعل» قَطَعْنَا [2] ← قطع بریدیم
270.«فعل» قَطَّعْنَا [2] ← قطع قطعه قطعه کردیم
271.«اسم» قِطْمِيرٍ [1] ← قطمر پوست نازک هسته خرما
272.«اسم» قُطُوفُ [2] ← قطف ميوه‏ هايی كه به حد چيدن رسيده باشد
273.«فعل» قَعَدَ [1] ← قعد نشست
274.«فعل» قَعَدُوا [1] ← قعد نشستند
275.«فعل» قَعُوا [2] ← وقع بیافتید
276.«اسم» قُعُودَاً [2] ← قعد نشستن
277.«اسم» الْقُعُودِ [1] ← قعد نشستن
278.«اسم» قُعُودٌ [1] ← قعد نشستگان
279.«اسم» قَعِيدٌ [1] ← قعد همنشین / نگهدار
280.«فعل» قِفُوا [1] ← وقف نگه دارید
281.«فعل» قَفَّيْنَا [4] ← قفو پی در پی آوردیم / دنباله رو قرار دادیم
282.«فعل» قَل‌َّ [1] ← قلل کم شد
283.«فعل» قُلْ [332] ← قول بگو
284.«اسم» الْقَلاَئِدَ [2] ← قلد گردنبندها / قربانی های نشاندار
285.«اسم» قَلْبَ [2] ← قلب قلب / دل / عقل
286.«اسم» قَلْب‌ِ [10] ← قلب قلب / دل / عقل
287.«اسم» الْقَلْب‌ِ [1] ← قلب قلب / دل / عقل
288.«اسم» قَلْب‌ٍ [3] ← قلب قلب / دل / عقل
289.«اسم» قَلْبُ [2] ← قلب قلب / دل / عقل
290.«اسم» قَلْب‌ٌ [1] ← قلب قلب / دل / عقل
291.«فعل» قَلَّبُوا [1] ← قلب دگرگون کردند
292.«اسم» قَلْبَيْن‌ِ [1] ← قلب دو قلب
293.«فعل» قُلْت‌َ [4] ← قول گفتی
294.«فعل» قُلْت‌ُ [3] ← قول گفتم
295.«فعل» قُلْتُمْ‌ [9] ← قول گفتید
296.«اسم» الْقَلَم‌ِ [2] ← قلم قلم تراشیده
297.«فعل» قُلْن‌َ [2] ← قول گفتند
298.«فعل» قُلْن‌َ [1] ← قول بگویید
299.«فعل» قُلْنَا [27] ← قول گفتیم
300.«اسم» قُلُوبَ [6] ← قلب قلب ها / دل ها / عقل ها
301.«اسم» قُلُوب‌ِ [63] ← قلب قلب ها / دل ها / عقل ها
302.«اسم» الْقُلُوب‌ِ [1] ← قلب قلب ها / دل ها / عقل ها
303.«اسم» قُلُوب‌ٍ [1] ← قلب قلب ها / دل ها / عقل ها
304.«اسم» قُلُوب‌ُ [33] ← قلب قلب ها / دل ها / عقل ها
305.«اسم» الْقُلُوب‌ُ [5] ← قلب قلب ها / دل ها / عقل ها
306.«اسم» قُلُوب‌ٌ [3] ← قلب قلب ها / دل ها / عقل ها
307.«فعل» قَلَي [1] ← قلی دشمنی کرد / مورد خشم و دشمنی قرار داد
308.«اسم» قَلِيلاً [56] ← قلل کم / ناچیز / ضعیف / لاغر
309.«اسم» قَلِيل‌ٍ [2] ← قلل کم / ناچیز / ضعیف / لاغر
310.«اسم» قَلِيل‌ٌ [11] ← قلل کم / ناچیز / ضعیف / لاغر
311.«اسم» قَلِيلَة‌ٍ [1] ← قلل کم / ناچیز / ضعیف / لاغر
312.«اسم» قَلِيلُون‌َ [1] ← قلل اندکان / ناچیزان / ضعیفان
313.«فعل» قُم‌ْ [2] ← قوم بایست / برخیز
314.«فعل» قُمْتُمْ‌ [1] ← قوم ایستادید / برخاستید
315.«اسم» الْقَمَرَ [16] ← قمر سیاره ماه
316.«اسم» قَمَرَاً [1] ← قمر سیاره ماه
317.«اسم» الْقَمَرِ [4] ← قمر سیاره ماه
318.«اسم» الْقَمَرُ [6] ← قمر سیاره ماه
319.«اسم» قَمْطَرِيرَاً [1] ← قمطر دشوار و سخت
320.«اسم» الْقُمَّل‌َ [1] ← قمل شپش ها / میمون های درشت هیکل / مگس های ریز
321.«اسم» قَمِيصَ [2] ← قمص پیراهن
322.«اسم» قَميِصِ [2] ← قمص پیراهن
323.«اسم» قَمِيصُ [2] ← قمص پیراهن
324.«اسم» الْقَنَاطِيرِ [1] ← قنطر اموال زیاد
325.«اسم» قِنْطَارَاً [1] ← قنطر اموال زیاد
326.«اسم» قِنْطَارٍ [1] ← قنطر اموال زیاد
327.«فعل» قَنَطُوا [1] ← قنط مأیوس شدند / نومید شدند
328.«اسم» قِنْوَان‌ٌ [1] ← قنو خوشه های خرما
329.«اسم» قَنُوط‌ٌ [1] ← قنط نومید
330.«اسم» الْقَهَّارِ [2] ← قهر بسیار مقهور کننده / از صفات باری تعالی
331.«اسم» الْقَهَّارُ [4] ← قهر بسیار مقهور کننده / از صفات باری تعالی
332.«فعل» قُوا [1] ← وقی حفظ کنید
333.«اسم» قَوَارِيرَ [3] ← قرر بلورها و شیشه ها
334.«اسم» الْقَوَاعِدَ [1] ← قعد پایه ها
335.«اسم» الْقَوَاعِدِ [1] ← قعد پایه ها
336.«اسم» الْقَوَاعِدُ [1] ← قعد زنان یائسه که از شوهر و بچه داری افتاده اند
337.«اسم» قَوَامَاً [1] ← قوم اعتدال داشتن
338.«اسم» قَوَّامُون‌َ [1] ← قوم تدبیرکنندگان و اصلاح کنندگان امور / سرپرستان
339.«اسم» قَوَّامِين‌َ [2] ← قوم برپاداران
340.«اسم» قُوَّة‌َ [1] ← قوی قوّه / قدرت / نیرو
341.«اسم» الْقُوَّة‌َ [1] ← قوی قوّه / قدرت / نیرو
342.«اسم» قُوَّة‌ً [12] ← قوی قوّه / قدرت / نیرو
343.«اسم» قُوَّۀِ [1] ← قوی قوّه / قدرت / نیرو
344.«اسم» الْقُوَّة‌ِ [2] ← قوی قوّه / قدرت / نیرو
345.«اسم» قُوَّة‌ٍ [12] ← قوی قوّه / قدرت / نیرو
346.«فعل» قُوتِلْتُمْ‌ [1] ← قتل جنگیده شُدید
347.«فعل» قُوتِلُوا [1] ← قتل جنگیده شدند
348.«اسم» قَوْسَيْن‌ِ [1] ← قوس دو کمان
349.«اسم» قَوْل‌َ [9] ← قول کلام / سخن / حرف
350.«اسم» الْقَوْل‌َ [7] ← قول کلام / سخن / حرف
351.«اسم» قَوْلاً [19] ← قول کلام / سخن / حرف
352.«اسم» قَوْل‌ِ [14] ← قول کلام / سخن / حرف
353.«اسم» الْقَوْل‌ِ [14] ← قول کلام / سخن / حرف
354.«اسم» قَوْل‌ٍ [2] ← قول کلام / سخن / حرف
355.«اسم» قَوْل‌ُ [12] ← قول کلام / سخن / حرف
356.«اسم» الْقَوْل‌ُ [12] ← قول کلام / سخن / حرف
357.«اسم» قَوْل‌ٌ [3] ← قول کلام / سخن / حرف
358.«فعل» قُولاَ [3] ← قول بگویید
359.«فعل» قُولُوا [12] ← قول بگویید
360.«فعل» قُولِي‌ [1] ← قول بگو
361.«اسم» قَوْم‌َ [32] ← قوم قوم
362.«اسم» الْقَوْم‌َ [26] ← قوم قوم
363.«اسم» قَوْمَاً [40] ← قوم قوم
364.«اسم» قَوْم‌ِ [118] ← قوم قوم
365.«اسم» الْقَوْم‌ِ [34] ← قوم قوم
366.«اسم» قَوْم‌ٍ [77] ← قوم قوم
367.«اسم» قَوْم‌ُ [25] ← قوم قوم
368.«اسم» الْقَوْم‌ُ [5] ← قوم قوم
369.«اسم» قَوْم‌ٌ [26] ← قوم قوم
370.«فعل» قُومُوا [1] ← قوم بایستید / برخیزید
371.«اسم» قَوِيَّاً [1] ← قوی قوی / قدرتمند / نیرومند
372.«اسم» الْقَوِي‌ُّ [3] ← قوی قوی / قدرتمند / نیرومند
373.«اسم» قَوِي‌ٌّ [7] ← قوی قوی / قدرتمند / نیرومند
374.«اسم» الْقُوَي‌ [1] ← قوی قوه ها /قدرت ها / نیروها / (با ترکیب شدید القوی یعنی) حضرت جبرائیل
375.«اسم» قِيَامَاً [5] ← قوم پایه و اساس / ایستاده
376.«اسم» قِيَام‌ٍ [1] ← قوم پایه و اساس / ایستاده
377.«اسم» قِيَام‌ٌ [1] ← قوم پایه و اساس / ایستاده
378.«اسم» الْقِيَامَة‌ِ [70] ← قوم روز قیامت
379.«فعل» قَيَّضْنَا [1] ← قیض مهیا کردیم / عوض کردیم
380.«اسم» قِيعَة‌ٍ [1] ← قوع- قیع زمین صاف و تخت
381.«فعل» قِيل‌َ [49] ← قول گفته شد
382.«اسم» قِيلاً [3] ← قول گفتار / سخن
383.«اسم» قِيلِ [1] ← قول گفتار / سخن
384.«اسم» قَيِّمَاً [1] ← قوم مستقیم / معتدل / برپا دارنده
385.«اسم» قِيَمَاً [1] ← قوم مستقیم / معتدل / پایدار
386.«اسم» الْقَيِّم‌ِ [1] ← قوم مستقیم / معتدل / برپا دارنده
387.«اسم» الْقَيِّم‌ُ [3] ← قوم مستقیم / معتدل / برپا دارنده
388.«اسم» الْقَيِّمَة‌ِ [1] ← قوم مستقیم / معتدل / برپا دارنده
389.«اسم» قَيِّمَة‌ٌ [1] ← قوم مستقیم / معتدل / برپا دارنده
390.«اسم» الْقَيُّوم‌ِ [1] ← قوم ازلی و قائم بذات خویش
391.«اسم» الْقَيُّوم‌ُ [2] ← قوم ازلی و قائم بذات خویش


پدیدآورنده : دکتر صادق فرازی
همکاران : مرحمت زینالی ، فاطمه فرازی و روح الله فرازی
طراحی و پیاده سازی سایت : مهندس حسن زینالی


Email :
info@quran-mojam.ir

Tel :
09378764435


تماس با ما  ¦  درباره ما

کلیه حقوق وب سایت محفوظ بوده واستفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلا مانع است