فهرست الفبایی




220.«اسم» أَبُو [5] ← ابو
پدر
آیات

وَ لَمَّا دَخَلُوا مِن‌ْ حَيْث‌ُ أَمَرَهُم‌ْ أَبُوهُمْ‌ مَا كَان‌َ يُغْنِي‌ عَنْهُمْ‌ مِن‌َ الله‌ِ مِنْ‌ شَي‌ْءٍ إِلاَّ حَاجَة‌ً فِي‌ نَفْس‌ِ يَعْقُوب‌َ قَضَاهَا وَ إِنَّه‌ُ لَذُو عِلْم‌ٍ لِمَا عَلَّمْنَاه‌ُ وَ لَكِنَّ‌ أَكْثَرَ النَّاس‌ِ لاَ يَعْلَمُون‌َ (يوسف: 68)

و هنگامى كه از همان طريق كه پدر به آنها دستور داده بود وارد شدند، اين كار هيچ حادثه حتمى الهى را نمى‏توانست از آنها دور سازد، جز حاجتى در دل يعقوب (كه از اين طريق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت) و او به خاطر تعليمى كه ما به او داديم، علم فراوانى داشت ولى بيشتر مردم نمى‏دانند! (68)


وَ لَمَّا فَصَلَت‌ِ الْعِيرُ قَال‌َ أَبُوهُم‌ْ إِنِّي‌ لَأََجِدُ رِيح‌َ يُوسُف‌َ لَوْلاَ أَنْ‌ تُفَنِّدُون‌ِ (يوسف: 94)

هنگامى كه كاروان (از سرزمين مصر) جدا شد، پدرشان [يعقوب‏] گفت: «من بوى يوسف را احساس مى‏كنم، اگر مرا به نادانى و كم عقلى نسبت ندهيد!» (94)


وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَكَان‌َ لِغُلاَمَيْن‌ِ يَتِيمَيْن‌ِ فِي‌ الْمَدِينَة‌ِ وَ كَان‌َ تَحْتَه‌ُ كَنْزٌ لَهُمَا وَ كَان‌َ أَبُوهُمَا صَالِحَاً فَأَرَادَ رَبُّك‌َ أَنْ‌ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ يَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَة‌ً مِنْ‌ رَبِّك‌َ وَ مَا فَعَلْتُه‌ُ عَن‌ْ أَمْرِي‌ ذَلِك‌َ تَأْوِيل‌ُ مَا لَم‌ْ تَسْطِعْ‌ عَلَيْه‌ِ صَبْرَاً (كهف: 82)

و اما آن ديوار، از آن دو نوجوان يتيم در آن شهر بود و زير آن، گنجى متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحى بود و پروردگار تو مى‏خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج كنند اين رحمتى از پروردگارت بود و من آن (كارها) را خودسرانه انجام ندادم اين بود راز كارهايى كه نتوانستى در برابر آنها شكيبايى به خرج دهى!» (82)


يَا أُخْت‌َ هَارُون‌َ مَا كَان‌َ أَبُوك‌ِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا كَانَت‌ْ أُمُّك‌ِ بَغِيَّاً (مريم: 28)

اى خواهر هارون! نه پدرت مرد بدى بود، و نه مادرت زن بد كاره‏اى!!» (28)


وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَن‌َ وَجَدَ عَلَيْه‌ِ أُمَّة‌ً مِن‌َ النَّاس‌ِ يَسْقُون‌َ وَ وَجَدَ مِنْ‌ دُونِهِم‌ُ امْرَأَتَيْن‌ِ تَذُودَان‌ِ قَال‌َ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لاَ نَسْقِي‌ حَتَّي‌ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَ أَبُونَا شَيْخ‌ٌ كَبِيرٌ (قصص: 23)

و هنگامى كه به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى‏كنند و در كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديك نمى‏شوند موسى) به آن دو گفت: «كار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى‏دهيد؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمى‏دهيم تا چوپانها همگى خارج شوند و پدر ما پير مرد كهنسالى است (و قادر بر اين كارها نيست.)!» (23)



پدیدآورنده : دکتر صادق فرازی
همکاران : مرحمت زینالی ، فاطمه فرازی و روح الله فرازی
طراحی و پیاده سازی سایت : مهندس حسن زینالی


Email :
info@quran-mojam.ir

Tel :
09378764435


تماس با ما  ¦  درباره ما

کلیه حقوق وب سایت محفوظ بوده واستفاده از مطالب آن با ذکر منبع بلا مانع است